طرح این پرسش و گزینش یک فرضیه برای پاسخ به آن، موضوع سخنرانی امروز من در همایش «نقش شافعیان در گستره‌ی تمدن ایران اسلامی» در دانشگاه کردستان بود. در این سالها که درباره‌ی سلسله‌های کردی کار می‌کنم، مسئله عدم اهتمام آنها به زبان و فرهنگ مادری خود، یعنی زبان کردی برایم به پرسشی بزرگ تبدیل شده بود. این دولتها درست همزمان با صفاریان و سامانیان در شرق ظهور کردند که زبان فارسی را به زبان دولت و دیوان و دربار تبدیل کردند و از سیطره‌ی زبان عربی بیرون آمدند. با وجود این، دولتهای کرد و به تبع آن علمای کرد همچنان در زیر پرچم زبان عربی باقی ماندند؛ کتیبه‌های خود را به آن زبان نوشتند؛ با همان زبان، سکه ضرب کردند و کتابهایشان را با آن تٲلیف کردند. با توجه به مطالعات پیشین در حوزه‌ی تاریخ فقه و اندیشه‌های کلامی ذهن من کم‌کم متوجه تٲثیر عامل مذهب بر چنین وضعیتی شد و به ‌این نتیجه رسیدم که حاکمیت قرائتی خاص از دین و مذهب در دولتهای کردی یکی از علل مهم این پدیده بود. هنگامی که برگزارکنندگان کنفرانس درخواست کردند که در آن مشارکت کنم، به رغم عدم علاقه، احساس کردم که با توجه به حضور اصحاب دانشگاهی و حوزوی فقه و مذهب در این کنفرانس، زمان و فرصت مناسبی برای طرح این موضوع فراهم آمده است.

 موضوع سخنرانی بررسی تطبیقی پیامدهای گسترش مذاهب شافعی و حنفی بر زبان رسمی دولتهای حسنویه و سامانی در سده‌ی ۴ قمری است.

 سده‌ی چهارم سده‌ای است که پایان یک کشمکش نظامی، سیاسی، دینی، فرهنگی و نظامی چند قرنه در آن رقم خورد و وضعیت تازه‌ای در نتیجه تضادهای پیشین عنصر عربی و عجمی پدیدآمد که تا به امروز با اندکی تغییرات کمابیش ادامه یافته است. در این سده، زبان تازه‌ای در شرق ایران ساسانی شکل گرفت که مانند زبان فارسی باستان و پهلوی، زبان عربی، زبان کردی و دیگر زبانهای قلمرو ساسانیان پیش از حمله عرب نبود؛ در عین حال آمیزه‌ای از همه ‌این زبانها بود. این زبان تازه، همان زبانی بود که به زبان رسمی دربار و دولت سامانی تبدیل شد و به همین مناسبت، زبان فارسی دری یا درباری نامیده شد. فرضیه اصلی این پژوهش آن است که یکی از مهم‌ترین عوامل رسمیت یافتن این زبان تازه در دربار سامانی، حاکمیت مذهب حنفی و عدم رسمیت نمونه کردی آن در دربار حسنویه و دیگر دولتهای کردی سده چهارم، حاکمیت مذهب شافعی بود.

 در نتیجه برخی روایات و فتاوای امام ابوحنیفه مبنی بر جواز قرائت قرآن به زبان فارسی و ادای نماز به‌این زبان، زبان فارسی به زبان دینی تبدیل شد و همین تقدّس یافتن زبان، آن را به زبان فرهنگی و نوشتاری تبدیل کرد. آلوسی، صاحب تفسير روح المعانی که خود کُرد است، از قول ابوحنيفه می‌نویسد كه جواز قرائت قرآن به غير عربی در نماز اختصاص به فارسي دارد، زيرا كه فارسی بعد از عربي برترين زبانها و زبان اهل بهشت است

 در مقابل، رسمیت یافتن مذهب شافعی در قلمرو دولت حسنویه و دیگر دولتهای کردی و حرمت قرائت قرآن و نماز به زبان غیر عربی در فقه شافعی مانع آن شد که زبان کردی جایگاهی در دین و دینداری پیدا نماید و به جای آن علمای کرد بیش از هر قوم و مردم دیگری با نگارش و تدریس به زبان عربی در خدمت فقه شافعی و دیگر مذاهب قرار گرفتند.

 علمای فارسی زبان با تلاشی شگرف که در این سخنرانی گوشه‌هایی از آن آمده است چنان قدسیتی به زبان فارسی بخشیدند که شایع کردند تمام پیامبران الهی پیش از حضرت اسماعیل به زبان فارسی سخن گفته‌اند و حتی پیامبر اسلام(ص) هم به‌این زبان سخن گفته است. در این چارچوب، سلمان فارسی را به عنصر مشروعیت‌بخش زبان فارسی و تبدیل آن به زبان دین و فرهنگ و دولت تبدیل کردند. 

 با وجود این علمای کرد که آنها هم البته صحابه‌ای مانند «جاوان کردی» را همانند سلمان فارسی در اختیار داشتند، نه تنها به پشتوانه دینی او هیچ تلاشی برای تبدیل زبان کردی به زبان دین؛ که به شکل طبیعی زبان دولت ودیوان هم می‌شد، نکردند، بلکه خود به راوی برخی روایات جعلی تبدیل شدند که زبان کردی را زبان جنیان و جهنمیان می‌دانستند.

 به‌این ترتیب در آغاز قرن سرنوشت‌ساز چهارم، زبان کردی نتوانست به زبان دین و فرهنگ و تمدن تبدیل شود. علمای کرد نیز تمام تدریس و تبلیغ و تٲلیف خود را به زبان عربی و در دوره‌های متٱخّرتر به زبان فارسی انجام دادند و یک بار هم از خود نپرسیدند که چرا نباید به زبان مادری خود بنویسند!

 تبدیل زبان کردی به زبان دین پنج قرن بعد و در دوران عثمانیان و به همت کسانی چون احمد خانی و ملا خضر رواری صورت گرفت که برای نخستین بار چنان پرسش مهمی را طرح کردند و داستان آن البته جداگانه است و بحث درباره آن فرصتی دیگر می‌طلبد.